در آتشِ مهجوری،می سوزم و می سازم
با درد وغمِ دوری، می سوزم و می سازم
شمعِ شبِ تنهایم،از عشقِ تو رسوایم😔
چون عاشقِ رنجوری، می سوزم و می سازم
با دیده ی پر شبنم،در شهرِ سیاهِ غم😢
از غُصّه ی بی نوری، می سوزم و می سازم
مانندِ جوان مُرده،چون لاله ی پژمرده😭
بِنشسته لبِ گوری، می سوزم و می سازم
شرمنده ام از کارم،از چشمِ گنهکارم
پنهانی و مستوری، می سوزم و می سازم
والایی و من پستم،بر دامن تو دستم
چون وصله ی ناجوری، می سوزم و می سازم
شاعر : حمیدرضا گلرخی
❤️هدیه به پیشگاه امام زمان صلوات🌺
*⃣تنها راه نجات⬅️ قرآن و اهل بیت